نوشته شده در 88/7/15:: 10:53 عصر منافقین جدید چه کسانی هستند؟فواد صادقی«لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد»دستور خداوند به پیامبر اکرم (ص) برای ایجاد مرز روشن اعتقادی میان خود و مشرکان که در پایان با عبارت صریح «لکم دینکم و لی دین» همراه می شود، به خوبی ضرورت مرزبندی میان خودی و غیرخودی را در جامعه اسلامی آشکار می کند. خودی و غیرخودی که معیار آن توحید است و پایبندی به اصول دین.
ناگفته هویداست ضرورت این مرزبندی نه فقط در برهه ای خاص و در برابر قشری مخصوص است و در همه زمان ها و همه جوامع، باید به خوبی میان موحدان و مشرکان، مومنان و کافران، این تفکیک در ظاهر و باطن صورت گیرد و دقیقاً به همین دلیل است که در قرآن کریم میزان حساسیت و هشداری که نسبت به منافقین به چشم می خورد و حتی درباره کافران و مشرکان نیز به این شدت دیده نمی شود. چرا که منافقان مرزبندی روشنی در اصول اعتقادات خود یا ظاهر و باطن و قول و عملشان به چشم نمی خورد.
منافقان به تعبیر قرآن کریم، به زبان به خداوند اعتقاد دارند، اما در دل بی اعتقادند، در علنی و عموم با مومنین همراه هستند، اما در خلوت علیه آنانند، گاه اطاعت از خدا و رسول(ص) را اظهار می کنند و گاه در عمل از دستورات و احکام دینی سرپیچی می کنند و در یک کلام، منافقان مرزبندی روشن در جامعه را دچار ابهام می کنند و به همین دلیل است که از آن رأفت و رحمت الهی و اسلامی که شامل مومنان و در انتظار گناهکاران است، بی بهره اند.
البته توجه به این نکته لازم است که مقصود، از نفاق در این نوشتار، نفاق در حوزه فقه و حقوق است. نه اخلاق، و الا شاید بتوان گفت از نظر اخلاقی هر کس که حتی گناه صغیره مرتکب می شود نیز بخشی از شرک و نفاق را داراست، چرا که هرگونه مخالفت با امر مولا، نشانه ضعف ایمان و جنبه ای از شرک است.
شاید نیاز به یادآوری این نکته نیز نباشد که ارتکاب گناه معاصی کبیره هرگز به معنای ورود به عرصه نفاق نیست، نفاق حوزه ای عقیدتی است که البته آثاری در عمل نیز دارد و به همین دلیل است که در کنار دعوت الهی به تمامی گنهکاران از جمله زناکاران، شرابخواران و اهل معصیت برای بازگشت به دامن توبه، قرآن کریم در سوره توبه تصریح می کند که حتی در صورت رضایت مومنان از منافقان، خدا از آن ها راضی نخواهد شد.
اما حوادث سال های اخیر موجب شده است تا یک جریان خاص سیاسی خود را متولی منافق و مومن کرده و بر حسب مقتضیات و منافع روزمره خود، دیگران را به نفاق متهم کنند و طبعاً برای تنوع و تفکیک، از انواع القا نظیر منافق جدید و قدیم، منافق ظاهر و پنهان و منافق جعلی و خفی استفاده می کنند.
بر همین اساس، به نظر می رسد برای تبیین پدیده نفاق، نیاز به اصول و معیارهای مشخصی است که افراد خود را با آن ها بسنجند و در صورت لزوم، دیگران را نیز با آن ها تطبیق بدهند، نه آن که خود مرجع و معیار تشخیص نفاق و منافق باشند.
بر این اساس می توان از تصریحات قرآن کریم معیارهای نفاق را استخراج کرد:
1. عدم اعتقاد به خدا: منافقین بر خلاف آنچه که می گویند، به خداوند اعتقاد راسخی ندارند و بر همین اساس به احکام دینی تنها به مصلحت پای بندند، در ظاهر و محیط عموم متدینند و در خلوت و حریم خصوصی مشرک. در حضور مومنان خداوند را تکریم می کنند و در محافل خود به تمسخر می گیرند، بنابراین ریا یکی از خصوصیات بارز منافقین است، البته نه به آن معنا که هر کس ریاکار است، منافق عقیدتی است، بلکه ریاکاری یکی از مراتب عملی و خصوصیات منافقین است.
2. افراط در تظاهر: منافقین به جهت تقویت جایگاه خود و جلوگیری از نمایان شدن نیت واقعیشان، به مقدس مابی می پردازند.
3. عدم تقوی: تصریح قرآن کریم در آیه 108 سوره توبه در معرفی بانیان مسجد ضرار بر عدم تقوی و تجاوز آن ها از حدود الهی استوار است، کسانی که به تقوای الهی پایبند نیستند و از حریم ها به آسانی گذر می کنند.
4. تلاش برای کسب یا حفظ قدرت: منافقین به جهت آن که عمیقا به جهان آخرت و پاداش و عقوبت اعتقادی ندارند، همه همت خود را صرف دنیا کرده و بر آن هستند که اگر به قدرت نرسیده اند، آن را به دست آورند و اگر در قدرت هستند، آن را حفظ کنند، بنابراین تلاش برای کسب قدرت یکی از ویژگی های منافقین محسوب می شود.
از این دست می توان به معیارهای دیگری نیز اشاره کرد، اکنون پرسش اینجاست که اگر این گونه معیارها مبنا باشد، آیا می توان به راحتی هر شخصی را به نفاق متهم کرد؟
در سال های آغازین انقلاب اسلامی گروه های مارکسیستی که تظاهر به اسلام می کردند، به ویژه سازمان مجاهدین خلق که عملاً در سال 1354 تغییر ایدئولوژی داده بود و از چارچوب اسلام خارج شده بود، منافق نام گرفتند، دست بردن به اسلحه و جنگ مسلحانه با نظام، پیمان بستن با رژیم صدام و همکاری با وی در تجاوز به ایران و... نشانه های آشکاری بود که انطباق واژه نفاق را براین گروه قطعی می کرد.
اما به تدریج، نظام اسلامی دیگر مخالفانی پیدا کرد که گروه های تندرو تمایل داشتند آنان را نیز در چارچوب منافقین قرار دهند و به همین رویه با آن ها برخورد کنند.
جریان ملی - مذهبی و به خصوص نهضت آزادی اولین گروه در این چارچوب بود که با وجود فضاسازی های صورت گرفته و به رغم این که این گروه مخالف شخص امام خمینی(ره) بود و تصمیمات و عملکرد سیاست گذاری جمهوری اسلامی را به صراحت زیر سوال می بردند امام خمینی(ره) در برابر فشارهای جریان چپ مبنی بر برخورد و تصفیه با آن ها ایستاد و صرفاً حضور آن ها را در حاکمیت ممنوع کرد، پس از ارتحال امام خمینی(ره) رهبری انقلاب نیز با ارسال پیام های تسلیت به مناسبت در گذشت مهندس بازرگان و دکتر یدا... سحابی، آن ها را انسان های متدین دانستند که اگرچه در ایدئولوژی تفاوت های مهمی با دیدگاه امام خمینی (ره) و انقلاب دارند، اما نمی توان آن ها را در زمره منافقین یا بی دینان جای داد.
باز هم گروه دومی که متهم به نفاق شدند، جریان سنتی محافظه کار بودند که از سوی امام خمینی (ره) جریان متحجر نام گرفتند. جریان چپ تلاش فراوانی به خرج داد که این گروه را با برچسب اسلام آمریکایی متهم به نفاق کرده و پاکسازی کنند، اما باز هم این مقاومت امام خمینی(ره) بود که در فضای رادیکال جامعه در زمان جنگ و با وجودی که انتقادات صریحی نسبت به دیدگاه های سنتی این طیف که چهره هایی چون آیت ا... خزعلی، آیت ا... یزدی و مرحوم آیت ا... آذری قمی را در خود جای می داد، در مقابل هجمه جریان چپ به این گروه، آنان را مجتهدانی متدین و متشرع بخواند و بر حضور آنها در مصادر مهمی چون شورای نگهبان و جامعه مدرسین صحه بگذارد.
پاسخ سرشار از عطوفت امام به نامه آیت ا... آذری قمی* درباره خود روزنامه رسالت نقطه اوج این مقاومت محسوب می شود.
پس از دوران امام خمینی(ره)، گروهی از افراطیون همواره سعی داشتند که مخالفین خود و مخالفین رهبری را به نفاق متهم کنند که در این چارچوب، پس از پروژه برخورد با آیت ا.. منتظری، جریان تکنوکراسی غیر دینی، جریان روشنفکری مخالف حکومت دینی، جریان اصلاح طلبان تندرو، جریاناتی بودند که متهم به نفاق و بی دینی شدند و تلاش در جهت حذف آن ها از جامعه ایران صورت گرفت، ویژگی مشترک این جریانات مخالفت با بخش یا کل عملکرد رهبر انقلاب بود. در این میان بسیاری از شخصیت های نظام اگرچه به دیدگاه ها و مواضع این گروه و افراد مخالف بودند، اما برخورد حذفی با آنان را در سطح جامعه مناسب نمی دانستند و حداکثر بر منع ورود این طیف به حاکمیت معتقد بودند.
اما از چهار سال گذشته و با به قدرت رسیدن دولت نهم، نوع دیگری از متهم کردن به نفاق و بی دینی در جامعه ما باب شده است، از یک سو حامیان افراطی دولت نهم هر جریانی را که همراهی کامل با آن ها نداشته باشد، متهم به نفاق می کنند و در این چارچوب علاوه بر جریانات متفاوت نظیر خاتمی و هاشمی، حتی جریانات اصولگرا شامل جمعیت ایثارگران (فدایی) یا احمد توکلی، محسن رضایی و حسین شریعتمداری به جهت برخی انتقادات متهم به نفاق شدند و از این سو نیز پس از به اوج رسیدن جریان مشایی و زاویه پدید آمده میان دکتر احمدی نژاد و رهبر انقلاب، برخی اصولگرایان افراطی جریان احمدی نژاد را متهم به نفاق می کنند. حوادث پس از انتخابات نیز بر شدت این برچسب زنی افزوده است و اکنون دیگر سطح تعیین منافق از سطح رهبری و چهره های شاخص سیاسی، به سطح پیاده نظام این گروه ها و نوباوگان عالم سیاست تنزل پیدا کرده است و اکنون، هر از راه رسیده ای به صرف آن که خود را در پایگاه قدرت احساس می کند، به صدور فتوای تعیین منافق می پردازد. البته دست قضا موجب شده است که تا بسیاری از آنان که بی محابا با دیگران را به نفاق و بی دینی متهم می کردند، اکنون از سوی نیروهای افراطی تر یا افراطی با زاویه ای متفاوت متهم به نفاق شوند که امثال کیهان و جمعیت ایثارگزان را می توان در این گروه ارزیابی کرد.
در ادبیات امروز این گروه، "منافق جدید" تعبیری است که برای سهولت کار به کار برده شده و از آن چنین مفاهیمی برداشت می شود: 1. متنقد برخی عملکردهای دکتر احمدی نژاد، یا جریان اصولگرای افراطی 2. منتقد کل عملکرد دولت و اصولگرایان افراطی 3. رقیب درونی جریان اصولگرایان حاکم 4. اصلاح طلبان میانه رو پایبند به قانون و رهبری 5. اصلاح طلبان تندرو مخالف رهبری و پایبند به حاکمیت نظام 6. مخالفین متدین نظام
همان گونه که مشخص است، بین این گروه ها که منافقین جدید نام گرفته اند و گروه هایی که مخالفین بی دین نظام هستند که منافقین اولیه نام دارند، تفاوت های چشمگیری وجود دارد و میان گروه های مذکور نیز اختلافات چشمگیری وجود دارد، حتی درباره هر یک از این طیف ها نیز نمی توان یک نوع قضاوت داشت، اما با فراگیر شدن اپیدمی مطلق گرایی و سرایت آن از رئوس فرقه مطلقه به گروه های مرتبه پایین این فرقه، هر یک از آن ها با مطلق پنداشتن خویش، به خود این اجازه را می دهد که در مقام تعیین حق و باطل و مومن و منافق قرار گیرد و به آسانی دیگران را به نفاق متهم می کنند.
اما اگر دوباره معیارهای نفاق را مرور کنیم، می بینیم تدین و پایبندی به احکام دین، یکی از مهمترین شرایطی است که وجود آن ها نافی نفاق است و به هیچ عنون نمی توان کسانی را که حتی مخالف رهبری و نظام هستند، اما متدین و پایبند به شریعت می باشند، متهم به نفاق کرد.
البته از آن رو که این طیف التزام عملی به ولایت فقیه ندارند، می توان حضور آن ها در حاکمیت را ممنوع کرد، همانگونه که امام خمینی(ره) با نهضت آزادی کرد، اما مجوزی در جهت برخورد فیزیکی یا سلب حقوق مدنی از آن ها نخواهد بود و اتفاقاً خود را بر جای خدا نشاندن و مصدر تعیین بهشت و جهنم شدن برای افراد است که خطر لغزیدن به شرکت و نفاق را افزایش می دهد. همانگونه که بارها در قرآن تصریح شده است، خداوند مومنان را نیز حتی از قضاوت درباره سرنوشت گروهی از منافقان برحذر داشته و ذات لایزال ربوبی را مرجع تعیین عذاب، یا در گذشتن از گناهانشان می داند.
پس بیراه نخواهد بود کسانی که خود را در مقام خداوندی می دانند، بیشتر نزدیک به نفاق بدانیم تا کسانی که صرفاً در بخشی یا کل سلیقه سیاسی متفاوتند.
سنت نبوی، سیره ائمه شیعه و چارچوب فکری امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب، به شدت ما را از رویه حاکم در فضای سیاسی فعلی جامعه و بخشی از حاکمیت نهی می کند. پی نوشت: *. متن کامل نامه امام خمینی(ره) به حجت الاسلام آذری قمی: بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای آذری قمی - دامت افاضاته با سلام و دعا، من همیشه به شما علاقه مند بوده و هستم ؛ و هرگز هم در ذهنم نیست که خدای ناکرده جنابعالی کاری برخلاف اسلام بنمایید. شما از چهره های فاضل و مبارزو دلسوخته انقلاب می باشید. شما با نوشتن مطالب و مقالات خوب در تلاشید تا مردم رابه راه صحیح راهنمایی نمایید. من در مورد روزنامه رسالت و جامعه محترم مدرسین - ایدهم الله تعالی - حرفی نمی توانم بزنم . هر طور خود و جامعه صلاح دانستید عمل کنید. اگر در این زمینه ها حرفی زده ام و یا چیزی نوشته ام ، آنگونه که مصلحت تشخیص داده ام عمل کرده ام . خداوندجنابعالی را برای یاری اسلام و مسلمین حفظ فرماید. والسلام علیکم . 28/6/67 روح الله الموسوی الخمینی
|